قاعده بازی
داستانهای فارسی - قرن 14
"داور علتخواه"، از کودکی روحیهای کنجکاو، سرکش و لجباز داشت. اکنون که در بزرگسالی به سر میبرد، دچار توهمی شده است که از "او" متنفر است و باید "او" را به قتل برساند. داور برای یافتن "او" و قتل "او" چندروزی را از اداره مرخصی میگیرد. نخستین گمانش از "او"، پدرش است. داور حاصل ازدواج مجدد پدرش بود و این موضوع باعث سرخوردگی و تحمل اذیتها و آزارهای زن اول و نیز پدرش بوده است. داور تصمیم به کشتن پدر میگیرد، ولی او سالهاست که مرده است. پس به زنش، شمسی، شک میکند، چرا که او باعث ازدواج دخترش، منیژه با پسری شده است که مورد قبول آنها نبوده و حالا دخترش زندگی خوبی ندارد. داور کمکم به تنفر از شمسی نیز شک میکند و سرانجام درمییابد که "او" کسی جز خودش نیست. او از خودش و شخصیتاش متنفر است. داور با باز کردن شیر گاز، خود را خفه میکند.