بیست و هفت روز و یک لبخند: روایتی از زندگی شهید مدافع حرم بابک نوریهریس
نوریهریس، بابک، 1371 - 1396 / شهیدان مسلمان - سوریه - داستان
شماره تلفن بابک را میگیرد که خاموش است. بعد شماره مسعود را که آن هم خاموش است. دوباره شماره بابک را میگیرد که خاموش است و باز شماره مسعود را. سر بوق دوم، پسرش جواب میدهد. با تحکم میگوید با بابک ای؟ گوشی رو بده بهش... پسر من و من می کند؛ اما صدای مادر کارساز میشود. صدای بابک میپیچد توی گوشی. خاله میپرسد: بابک کجا داری می ری؟ بابک میخندد و میگوید: می رم سوریه...