میمونک بازیگوش
این داستان شعر گونه درباره میمون بازیگوشی است که روزی در راه مدرسه شیشهای مییابد که درون آن یک گردو قرار دارد .پس دستش را داخل شیشه میبرد تا گردو را بردارد، اما دستش داخل شیشه گیر میکند .در این هنگام میمون گریه سر میدهد و در پی آن، گلی از دل خاک سر بر میآورد و خطاب به او میگوید نباید چیزی را که متعلق به او نبوده بردارد .در پایان، میمون شیشه را به صاحب آن که سنجاب است باز میگرداند و سنجاب نیز به او میگوید که مشتش را باز کند .در نتیجه میمون گردو را رها میکند و بدین ترتیب، دستش آزاد میشود .داستان در صفحات مصور و رنگی به طبع رسیده است .