بچه‌ها در جنگل سبز

بچه‌ها در جنگل سبز

"مریم" و دوستش، "ریحانه"، کنار پنجره نشسته بودند و به جنگل بزرگ نگاه می‌کردند. ناگهان خرگوش سفیدی از زیر بوته توت‌فرنگی بیرون پرید. آن‌ها بادیدن خرگوش آرزو کردن که ای کاش در جنگل زنگی می‌کردند، زیرا جنگل جای بسیار زیبایی است. ناگهان خرگوش به حرف آمد و گفت: نه! جنگل جای خوبی برای آدم‌ها نیست. مریم و ریحانه در ابتدا از خرگوش ترسیدند اما کمی بعد با او و دوستش که یک پلنگ بود دوست شدند و به طرف جنگل حرکت کردند. خرگوش می‌خواست به آن‌ها نشان دهد که چه‌طور آدم‌ها باعث نابودی جنگل شده‌اند. او گفت آن‌ها درختان جنگل را قطع می‌کنند و در زمین‌های بدون درخت آن کشاورزی می‌کنند و از شاخ و برگ درختان برای غذای گاوها و گوسفندهای خود استفاده می‌کنند. سپس خرگوش زباله‌هایی را که به وسیله‌ی آدم‌ها در جنگل ریخته شده بود به آن‌ها نشان داد. آن‌ها هم‌چنین به کنار رودخانه رفتند و رودخانه را که به وسیله‌ی مواد پاک‌کننده و مواد روغنی آلوده شده بود مشاهده کردند. حتی شکارچی‌ای دیدند که حیونات را شکار می‌کرد. مریم و ریحانه با اطلاع‌ از این موارد دیگر دلشان نمی‌خواست در جنگل زندگی کنند، زیرا جنگل محل زندگی حیواناتی بود که ارزش آن را می‌دانستند. آن‌ها آرزو کردند که جنگل بزرگ و زیبا همیشه زنده بماند.

قیمت چاپ: 300 تومان
زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1386

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

12

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789649579467

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

تالیف