شب برزخی
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب «شب برزخی» به قلم «حسن خادم»، با زبانی گیرا داستان هیجانانگیز «یحیی» و «ملکان»، و همچنین مرگ عجیبوغریب ملکان را به تصویر میکشد. در بخشی از کتاب «شب برزخی» میخوانید: «نیمهشب تازه آغاز شده بود، که پنجره با شتاب باز شد. باران سیلآسا فرومیبارید. لحظهای کوتاه تندری خروشان با برخورد دو ابر غولپیکر به آنسوی آسمان کشیده شد. نسیمی خنک فضای اتاق را پر کرده بود. بوی خون به مشام یحیی رسید. ملکان مرده بود، اما هنوز خونش جریان داشت، پیش از آنکه شبح گریز دست یحیی را بگیرد و با خود ببرد، خنجر حرکتی شگفت از خود نشان داد: بیرون اتاق، زیر باران، خنجر برهنهی نقرهای چند لحظهای ایستاد و صورت خونین خود را شست...».