پشت دیوار مدرسه
«امیر»، «مهدی» و «فرهاد» در دوران انقلاب به کمک معلم خود آقای «ایزدی» به کارهای انقلابی مشغول بودند. پس از مدتی بنا به دلایلی آقای ایزدی دستگیر میشود و چون این سه تن نمیدانند بدون او چه کاری باید انجام دهند، منتظر آزادی او از زندان میمانند. آقای ایزدی پس از آزادی به سراغ بچهها میآید و آنها مجددا فعالیت خود را آغاز میکنند، تا این که اعلامیههای حضرت امام (ره) به دستشان میرسد. آقای ایزدی بچهها را با دوست خود، آقای «رحمانی» آشنا میسازد و آنها به کمک او دستگاه چاپی را تهیه کرده و به تکثیر اعلامیه میپردازند. در این میان آقای رحمانی توجه بیش از حدی به مهدی دارد و هربار که او را میبیند، میگوید تو مرا به یاد کسی میاندازی؛ به مرور زمان و طی اتفاقاتی، حقیقتی روشن میشود که مهدی را بر ایستادگی بر عقاید و راهی که انتخاب کرده، مصممتر میکند.