ماجراهای آقا جواد، پسر بزرگ خانه: لنگه کفش
مادر قاسم پس از درست کردن ترشی و ریختن آن در کوزههای مختلف متوجه ورود گربهای پشت کوزۀ ترشی عروس زندایی اسدالله میشود و برای دور کردن گربه، لنگهکفش قاسم را به سمت گربه پرتاب میکند. فردای آن روز قاسم به هنگام رفتن به مدرسه متوجه میشود که لنگهکفشش نیست. سرانجام معلوم میشود که لنگهکفش به هنگام پرتاب داخل کوزه ترشی عروس زندایی اسدالله رفته است.