شانس
داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «یک پیرزن بود که با تنها پسرش در کوهپایهای زندگی میکرد. اسم پسرش «حسن» بود. «حسن» خیلی تنبل بود. ازآنجاکه تنها پسر مادرش بود، نازدانه بار آمده بود، زیر بار کار نمیرفت و نمیتوانست یک کار را تا پایان انجام دهد. سن و سالی از او گذشته بود او همچنان تنبل مانده بود. یک روز مادر سر پسرش داد کشید و به او گفت که هیزم بیاورد. «حسن» داس را برداشت و با بیحالی برای تهیه هیزم از خانه بیرون رفت. در کنار کوه یک کولهبار هیزم جمع کرد و آن را به دوش گرفت و بهسوی خانه حرکت کرد. به وسط راه که رسید خسته شد».