کشوی جورابهای لنگه
داستانهای تخیلی / جوراب - داستان
سلام بچهها. من یک لنگه جوراب هستم. اسم من حساس است و در کشوی جورابهای لنگه زندگی میکنم. من خیلی حساسم؛ خوشحال بشم گریه میکنم، ناراحت بشم گریه میکنم، خسته بشم گریه میکنم، تنها باشم میکنم، هوا گرم باشه گریه میکنم، هوا سرد باشه گریه میکنم؛ اما لنگه دیگرم اینطوری نبود. فقط موقعی که ناراحت میشد، گریه میکرد. من همیشه چشمها و بینیام و دیگه شبیه لنگهام نبودم، برای همین توی کشوی جورابهای لنگهام.