موش تخم مرغ دزد
کدخدایی به علت فقر و ناداری بداخلاق و تندخو بود، اما زنی بسیار عفیف و پاکدامن داشت آنها یک جفت مرغ در خانه داشتند که هرگاه آنها تخم میگذاشتند، موش، تخمها را میدزدید و مرد که گمان میکرد همسرش تخممرغها را میخورد او را به باد کتک میگرفت. تا این که روزی زن، موش را دید که تخممرغها را دزدیده و به خانهاش میبرد او فورا مرد را صدا کرد. مرد با دیدن این صحنه از همسرش معذرت خواست و تصمیم گرفت موش را از بین ببرد. پس تلهای گذاشت. از قضا موش آن شب مهمان داشت. فردای آن روز موش مهمان برای آوردن تخممرغ رفت اما در دام افتاد و توسط کدخدا کشته شد. موش صاحبخانه بسیار اندوهگین شد و با طرح نقشهای به کمک دوستش، عقرب، توانست انتقام مهمانش را از کدخدا بگیرد. این داستان تحت عنوان "موش تخممرغ دزد" به همراه گزیدهی چندین داستان دیگر از مرزباننامه، در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: شیر و گرگ؛ آهنگر و جادوگر؛ مار و کشاورز؛ مالک گله و شبان؛ و غلام و بازرگان.