الیور = Oliver
چندین فیل سوار بر کشتی، از میان اقیانوس آمدند.آنها قرار بود برای کار در سیرک بروند. اسم یکی از فیلها "الیور" بود. وقتی آنها به خشکی رسیدند، صاحب سیرک آنها را شمرد، یازده فیل بودند. اما صاحب سیرک گفت حتما اشتباهی شده است، من ده فیل سفارش داده بودم. بنابراین الیور را رها کرد و به همراه فیلهای دیگر به سیرک رفت. الیور ابتدا به باغ وحش رفت. اما در آنجا به او نیازی نداشتند. او پس از پشتسر گذاردن ماجراهای بسیار به یک پارک رسید و با تعدادی از کودکان شروع به بازی کرد. سپس هریک از آنها از آرزوی خویش گفت و این که در آینده میخواهد چهکاره شود. الیور نیز گفت: "من همیشه میخواستم در سیرک کار کنم. من میتوانم یک فیل رقصنده باشم و شروع به رقصیدن برای بچهها کرد. مردم نیز برای تماشا توقف کردند. در این هنگام سیرک از راه رسید. اما هیچکس به کار سیرکبازها توجهی نداشت. زیرا مردم مشغول تماشای الیور بودند. صاحب سیرک آمد و الیور را دید. او گفت: "این بهترین فیل رقصندهای است که تا به حال دیدهام". و سپس گفت: "من اشتباه بزرگی مرتکب شدم ما به تو نیاز داریم". و بدینترتیب او را به سیرک برد و الیور به آرزویش رسید.