اسم من آرام
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
کتاب حاضر شامل داستانهای کوتاهی از پسربچهای شیطان و بازیگوش به نام «آرام گاروقلانیان» با عنوانهای «باغ انگور»، «دو پنجاه یارد»، «سیرک»، «لوکوموتیو 38» «شناگر» و... است. در داستان «تابستان اسب سفید قشنگ» آمده است: «آرام گاروقلانیان» از طایفهای فقرزده بود. آنها در حدود 11 قرن به درستکاری شهرت داشتند و به خوبی و بدی معتقد بودند. او عاشق اسبسواری بود. روزی پسرداییاش «مراد» با اسبی تیزرو، به دیدنش آمد. اسب متعلق به «جان بایرو»، کشاورزی فقیر بود. آرام و مرداد، به مدت دو هفته هرروز به اسبسواری مشغول بودند و خود را قانع میکردند که چون عاشق اسبها هستند، این کار دزدی نیست. جان بایرو روزی آنها را با اسبش دید. با وجودی که میدانست اسب مال خودش است اما نمیتوانست باور کند از خانوادة گاروقلانیان کسی دزد باشد. آرام و مراد بعد از دو هفته لذت بردن از اسبسواری، آن را به جای خود برگرداندند، بدون این که به شهرت آنها لطمهای وارد شود.