غریبهای در من
اعرابی، مازیار، 1359 - - یادداشتها، طرحها و غیره
پیرمردی چروک با چپقی در دست که به آنسوی خویش خیره شده، به آنچه اندک آدمهایی به آن توجه دارند هم نمیاندیشد؛ اما دیگران او را جوانی بیکار و شاید بی عار میبینند که از هفت دولت آزاد است... بعد از این همه فراز و نشیب، قرار است چه چیزی نصیبمان شود؟ در میان موهای در هم تنیده شدهی روزینگی به دنبال چه میگردیم که سالهاست از کف دادهایم، با ظاهری موجه بر روی جدولی روبروی پنجره کشیده شده روی دیوار نشستهایم و از میان آن دنیایی را رصد میکنیم که شاید نه گفتنی باشد و نه نوشتنی... شاید بعد از گذشتن از توهم زندگی، حقیقت، رخ بنماید و از این حیرانی رهایمان کند...