چتر پرنده
داستانهای آموزنده / داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
یک روز که شیر بازیگوش در جنگل قدم میزد، ناگهان باران تندی گرفت. او زیر یک درخت با برگهای پهن و بزرگ رفت تا خیس نشود. ناگهان یک لاکپشت دید، او زیر باران نشسته و در لاکش پنهان شده بود، لاک محکم لاکپشت مانع خیس شدنش میشد. شیر تصمیم گرفت برای خودش یک لاک بزرگ پیدا کند تا موقع آمدن باران خیس نشود. او به طرف ساحل حرکت کرد و درگیر ماجراهایی شد که کودکان گروه سنی «ب» در این کتاب مصور میخوانند.