غروب غریبانهی دل
داستانهای فارسی - قرن 14
سوفی دوست دارد مزرعهدار شود و اسبی زیبا داشته باشد. عمه ال، که در اسکاتلند زندگی میکرد، فوت میکند و تمام داراییاش را در بالناکریگ به خانوادة سوفی میبخشد و مزرعة خود را نیز به سوفی میدهد. سوفی از این موضوع خوشحال میشود. آنها به سمت بالناکریگ حرکت میکنند. روز کریسمس، هشتمین سال تولد سوفی است. پدر برای آنها هدیهای مخصوص میگیرد و به سوفی اسبی به نام لاکی هدیه میدهد. اسبی که سوفی آرزوی داشتن آن را از مدتها قبل داشت. این کتاب برای گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.