آسمان پرستاره
اثر حاضر شامل داستانهای کوتاهی است که نویسنده براساس ایدههای خود در «لکههای سیاه»، «آسمان پرستاره»، و «صحنة مبارزات انقلاب» نگاشته است. «قاب عکسی برای چلچراغ» و «روزی که ترسم ریخت» عنوان این داستانهاست. در داستان «آسمان پرستاره» آمده است: زمان انقلاب و تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی است و «عبدالله» نوجوانی است که پدرش سعی میکند او را از اخبار روز دور کرده و سرگرم درس و مشق کند، اما جو حاکم و صدای اللهاکبرها که از پشتبام خانهها میآید عبدالله را نیز به دور از چشم پدر به پشتبام میکشاند و او با اللهاکبر گویان همصدا میشود. کمکم پدر و دوستان پدر نیز به پشتبام میآیند و علیرغم دیدهبانی پاسبان بازنشسته که خبرچین رژیم پهلوی است به گفتن اللهاکبر با مردم ادامه میدهند.