من؟ من با همه فرق میکنم
سی و چهارمین شماره از مجموعه ((تجربههای کوتاه)) داستانی است با عنوان ((من؟ من فرق میکنم)). ((دیک)) پلیس مخفی سنا و دانشجوی پزشکی است .او با کشتن دوست خود ((لاری کونوت)) زندانی میشود. ((دیک)) دلیل کشتن ((لاری)) را چنین بیان میکند :یک روز من و لاری در مراسم سخنرانی وزیر امور خارجه شرکت کردیم .ناگهان فریادی بلند شد .آشوبطلبانی از آمریکای مرکزی میخواستندبا شلیک گلوله بر سیاست خارجی ما اثر بگذارند .جوانی نارنجک در دست داشت .من که در کنار لاری بودم خودم را به سوی جوان انداختم .او را کتک زدم، به گونهای که نارنجک از دستش افتاد .میخواستم آن را بردارم که متوجه شدم در حال انفجار است .درست در همین لحظه ((لاری)) خودش را به طرف نارنجک انداخت .هر دوی ما نجات یافتیم و در روزنامه به ما لقب قهرمان دادند .من که از نحوه انفجار نارنجک تردید داشتم نزد لاری رفتم .وقتی دریافتم که او دروغ میگوید تصمیم گرفتم ...