جوهر نامرئی
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
این تنها بازمانده چیزی است که از آژانس اوت برایم باقی مانده، تنها ردپای عبور من از میان اتاق های آپارتمانی قدیمی با پنجرههایی که رو به حیاط باز میشدند. من بیست سالی بیشتر نداشتم. دفتر اوت که در اتاقی در انتهای آپارتمانی بود که کمد بایگانی در آن قرار داشت. حالا چرا این پرونده و نه یک پرونده دیگر؟ حتماً به خاطر همان جاهای خالی سفید. اصلاً هیچ وقت حل میشد؟ این تنها ماجرای حل نشده بود که آن شب در موردش با من صحبت کرد و به قول خودش، من را به طور آزمایشی روی این پرونده گذاشت و چند ماه بعد، یک شب حوالی همان ساعتها، بعد از خداحافظی با اوت و قبل از اینکه آژانس را برای همیشه ترک کنم، فیش داخل پوشه آبی آسمانی را که روی میز رها شده بود، بدون اینکه متوجه شود، یواشکی داخل کیف دستیام انداختم. به عنوان یادگاری.