بچه گروفالو و موش ناقلا
داستانهای حیوانات / داستانهای تخیلی / موشها - داستان
در این داستان گروفالوی پدر به بچه گروفالو گفت که هیچوقت نباید پا توی جنگل تودرتو بگذارد؛ اما یک شب بچه گروفالو هشدار پدرش را نشنیده میگیرد و از غار بیرون میآید و وارد جنگل میشود؛ آخر او فکر میکند که موش بد و گندهای که پدر گفته، اصلاً وجود ندارد... . او در راه نشانههای موش بدجنس را پیدا میکند... . حالا چگونه باید به غار بازگردد... .