دختری که خودش را خورد
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان از زبان مردی معلم، خسته، تقریبا نگران و منزوی روایت میشود که به شکلی اتفاقی درگیر ماجرایی پلیسی میشود. این ماجرا ذهن او را درگیر خود میکند و او را کمی از پیلة تنهایی خودخواستهاش بیرون میکشد. مرد در موقعیتهای گوناگونی که برایش پیش میآید دلمشغولیها و نگرانیهای اجتماعی و شخصی خانوادگیاش را به شیوة خود دنبال میکند و در خیال خود با همسرش، کاووسی که باردار است صحبت میکند. داستان دارای سی و دو فصل است که هر فصل عنوانهای خاص خود را دارد که میتوان به این اموارد اشاره کرد: آدامس موزی، جررنان پیر، امیدوارم بار ان نبارد، طالبان، میشه باهام بیای تو، سایة عنکبوت، رو درتون نقاشی کشیدن آقا، هاپو، توت قرمز، شترمرغها، آبدارخانه، میدونی ساعت چنده، زایندهرود که یک روز زنده بود و... در بخشی از داستان میخوانیم: .... تنهایی، اگرچه این مدت آروزی این را داشتم که مدتی تنها باشم، اما این تنهایی فقط وقتی برایم شیرین بود که با طاووس قهر بودم، توی انباری ساعتها در تنهایی مینشستم و سیگار میکشیدم، اما صدای شیر آب میآمد. صدای ظرف شستن طاووس یا ماشین لباسشویی که هوار میکشید یا نعرة جاروبرقی... آنشب که طاووس خانه نبود، فهمیدم از تنهایی میترسم».