افسانه کره اسب سیاه و ملک ابراهیم
داستانهای فارسی - قرن 14
مصوّر حاضر، داستانی افسانهای است که به زبان ساده و برای گروههای سنّی کودکان و نوجوانان تدوین شده است. هدف از نگارش این داستان، تشویق مخاطبان به داشتن تلاش و شجاعت در زندگی است. در داستان میخوانیم: روزی پیرمراد، حاجت دل تاجری که صاحب فرزند نمیشد را برآورده کرد. تاجر و همسرش صاحب پسری به نام «ملک ابراهیم» شدند. پس از مدّتی همسر مرد تاجر مرد و او زیر دست نامادری بدجنس بزرگ شد. نامادری، تصمیم گرفت، پسرک را بکشد ولی کرهاسب سیاه، دوست ملک ابراهیم نجاتش داد. از آن روز به بعد، نامادری قصد جان کرهاسب را کرد، امّا موفّق نشد و اینبار ابراهیم، جان اسب را نجات داد. ملک ابراهیم با کرهاسب سیاه از خانه فرار کرد و از اسبش نیز جدا شد، ولی اسب همیشه مراقب دوستش بود و با شجاعتی که ابراهیم از خود نشان داد، توانست به چیزهایی که میخواست در زندگی برسد. پیام این داستان به مخاطبان این است که باید در برابر سختی مقاومت کرده و شجاع باشند تا بتوانند به هدفی که میخواهند، برسند.