به دنبال فلک: فلکین دالیجا دوزبانه / فارسی و آذری
روزی مرد فقیری به دلیل سختی زندگی تصمیم گرفت که به دنبال فلک برود و علت بیچارگیاش را از او بپرسد. در راه یک گرگ، یک پادشاه و یک ماهی از او خواستند مشکلات آنها را نیز به فلک بگوید و راه چارۀ آنها را نیز جویا شود. مرد پس از مدتی فلک را یافت و وقتی مطمئن شد که بخت و اقبالش نیکو شده، مشکل سایرین را نیز پرسید. فلک گفت یک مروارید، در بینی ماهی گیر کرده که اگر خارج شود، مشکل او حل میشود؛ پادشاه مرد نیست بلکه یک زن است و باید حتما ازدواج کند و گرگ هم باید مغز یک انسان احمق را بخورد. مرد در بازگشت از آنجایی که مطمئن بود بخت و اقبالش باز شده مروارید را از ماهی نپذیرفت و پیشنهاد ازدواج با پادشاه و حکومت را نیز رد کرد. وقتی گرگ ماجراها را شنید سریع او را کشت و گفت که هرگز احمقتر از او کسی را نخواهد یافت و بلافاصله مغز او را خورد. داستان مذکور تحت عنوان "به دنبال فلک" به دو زبان فارسی و آذری در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.