دهکده مقدس
مردی که به سن 50 سالگی رسیده است تصمیم میگیرد که با مختصر پساندازش، خود را از مشغلههای روزمره رها کرده و وقت خود را بیشتر به مطالعه و کارهای موردعلاقهاش اختصاص دهد. او تصمیم میگیرد در یک جای آرام و خوش آب و هوا به استراحت بپردازد و به همین علت روستایی دورافتاده را برای اقامت انتخاب میکند. طی همان روزها میشنود که مرد سالخوردهای در کلبهای محقر زندگی میکند که همه به او احترام میگذارند. بالاخره در یکی از روزهای بهاری به دیدنش میرود. پیرمرد چهرهای مهربان دارد و از او به گرمی استقبال میکند و در همان دیدار اول در نظرش انسان برجسته و فوقالعاده با کمالاتی جلوهگر میشود. مرد از کودکان روستا دربارة پیرمرد سوالاتی میکند و آنها میگویند که پیرمرد با فرشتهها حرف میزند و معجزه هم میکند. بعد از وقوع چند حادثة دردناک در ده، سوالاتی درخصوص مسئلة مرگ و زندگی در ذهن مرد نقش میبندد و تصمیم میگیرد که آنها را با پیرمرد در میان بگذارد. اتفاقاتی که در این دهکدة مقدس برای مرد به وقوع میپیوندد ادامة داستان را شکل میدهد.