عمه فانوس (داستانهای کوتاه نوجوانان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
در داستان «عمه فانوس»، «جیران» با سکههایی که از پدرش گرفته بود، چند آدامس خرید. جلوی خانه که رسید، «قادر»، پسر همسایه، آدامسها را از او گرفت و فرار کرد. جیران نیز به دنبال او دوید، اما او راگم کرد و از چادر کولیهای پایین کوهپایه سردرآورد. او به کولیها گفت که خانهاش در خیابان عمه فانوس است، یکی از آنها او را شناخت و دریافت که عمه فانوس، عمه اوست و جیران را به خانهاش بازگرداند. در مجموعة حاضر داستانهای کوتاهی تحت این عناوین به چاپ رسیده است: اصغر دیوانه؛ عمه فانوس؛ چکمههای پلاستیکی؛ شبی که برف میآمد...؛ جوزعلی؛ دلهای سبز؛ رقص دنبالهها؛ رودبارک؛ و خوشههای آفتاب.