توی اتاق مامان و بابا نمیخوابم
داستانهای اجتماعی / کودکان - راه و رسم زندگی - داستان
وقتی من کوچولو بودم دوست داشتم شبها تو اتاق مامان و بابا بخوابم. اما مامان میگفت تو دیگر بزرگ شدی و باید در اتاق خودت بخوابی. تازه یک خرسی هم برایم خرید تا دیگر تنها نباشم. چند شب اول، بعد از چند ساعت به اتاق مامان و بابا میرفتم، اما چون بزرگ شده بودم روی تخت جا نمیگرفتم. همین شد که تصمیم گرفت خرسی قشنگم را تنها نگذارم و برای همیشه در اتاق خودم بخوابم. کتابچة حاضر شمارة یک از مجموعة «من دیگه کوچولو نیستم» است. نگارنده در این شماره طی یک داستان کوتاه، به کودکان دو گروه سنی «الف» و «ب» یاد میدهد تا وقتی بزرگ شدند در اتاق خودشان تنها بخوابند.