وزو ....... وزو وز
داستانهای کودکان و نوجوانان
زنبور، آقا گاوه را نیش میزند. خانم گاوه نیز هنگامی که مادربزرگ شیرش را میدوشد به او لگد میزند. مادربزرگ که ناراحت شده بر سر پدربزرگ فریاد میزند. پدربزرگ که اوقاتش تلخ شده، شنکش را محکم به به پشت آقا الاغ بیچاره میزند. این ناراحتی همینطور ادامه پیدا میکند و هرکس ناراحتیاش را بر سر دیگری خالی میکند، تا این که سرانجام بچه کبوتر که از گربه ناراحت است پروازکنان به صحرا میرود و چشمش به یک زنبور میافتد و آن را دنبال میکند. زنبور نیز وزوزکنان پا به فرار میگذارد.