باران که میآید تو را انتظار میکشم
ماجرای داستان در شب عروسی "مانی "و "مانا "در اصفهان رخ میدهد" .مانا" دختری است از اهالی سوسنگرد که مادرش به علت فلج بودن نتوانسته در شب عروسی دخترش حضور یابد .در اولین دقایق عروسی، مانی که در ارتش خدمت میکند .خبر حمله نیروهای عراقی را میشنود .چند روز بعد از عروسی، "مانا "برای یافتن مادرش به تنهایی عازم دیارش میشود که در محاصره دشمن است ....