نیمهی پنهان
داستانهای فارسی - قرن 14
«همراز» در رفاه کامل، با پدری موقر که معتمد محله بود و مادری صبور و فهیم زندگی میکرد. او در هر موقعیتی به دنبال شادی و نشاط بخشیدن به دیگران بود. با گذر زمان و وارد شدن به دورة جوانی کمکم همراز نسبت به غم و اندوه اطرافیان حساس شده و درد آنها را درک میکرد و با نگاهی گذرا به گذشته متوجه میشد که چقدر نسبت به رنج و گرفتاری دیگران بیاعتنا بوده است. دکتر «نیکزاد» یکی از دوستان همراز، عشقی پنهان نسبت به همراز ابراز میکند. رفت و آمدهای نیکزاد به خانة آنها باعث به وجود آمدن علاقة همراز به او میشود. بعد از مدتی نیکزاد به دلایلی به خانة آنها میآید. کمکم شکم همراز بزرگ میشود و انگشت اتهام به سوی او نشانه میرود. در حالی که همراز دختری پاک است و برجستگی شکم مشکل جسمی زنانه است که او را درگیر کرده است. داستان نیمة پنهان، خاطرات به یادمانده از روزگار کودکی نویسنده و فرازهایی از شنیدههای او از زبان مادر و مادربزرگش است.