ماشین گربه باک نداره وسه قصهی دیگر
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی
گربه با مداد قرمزش ماشینی کشید. سپس سوارش شد و به طرف اطاق ملیکا رفت و او را هم سوار کرد. گربه ویراژ میداد و میخندید، ولی ملیکا خیلی ترسیده بود. ملیکا به گربه گفت ماشینت را از اتاقم بیرون ببر. گربه گفت: «بنزین نداره. یادم رفت براش باک بکشم. مجبوری همیشه توی اتاقت نگهش داری». کتاب حاضر جلد سوم از مجموعة «ملیکا و گربهاش» است و حاوی داستانهای تخیلی برای کودکان میباشد. عنوانهای داستانهای کتاب عبارتاند از: محاکمة آقا فیله، گربة ملیکا نقشة دزدی میکشد، و گربه به شازده ملیکا گل تقدیم میکند.