شکوفهها
داستانهای تخیلی
«شکوفهها» داستان دختری است که وقتی میخندید یا حتی سکسکه میکرد، شکوفههای گل عروس از دهان او بیرون میریخت. خالة دختر چارهای اندیشید و به او گفت که باید به باغ انار برود تا تبدیل به یک درخت شود. خاله به او راه درخت شدن را یاد داد و گفت که وقتی دستانش را بالا بگیرد، تا شاخههایش شوند، گنجشکها روی آنها مینشینند و وقتی او حرفهای آنها را میشنود، خندهاش میگیرد و شکوفههایش باز میشوند و دورتادور او را میگیرند و دختر تبدیل به درخت میشود. فردای آن روز دختر به همراه خاله برای تبدیل شدن به درخت راهی باغ انار شدند و بعد از تبدیل شدن به درخت، ماجراهای زیبایی برای او اتفاق افتاد که در این کتاب به تصویر کشیده شده است.