سرنوشتساز: از سری کتابهای زندگی بر باد رفته
در این داستان، "محمد" پسر جوانی است که عاشق دختر خالهاش "حبیبه" شده از طرفی خواهر حبیبه ـ مرضیه ـ به شدت محمد را دوست دارد. محمد حلقهای برای حبیبه میفرستد مرضیه وقتی موضوع را میفهمد دست به خودکشی میزند. این موضوع باعث میشود که حبیبه حلقه را پس بفرستد. محمد متوجه اصل قضیه نمیشود، بنابراین با اصرار خواهر و مادرش تصمیم به ازدواج با "میترا" میگیرد. میترا خودش را خیلی بهتر از محمد میداند و این موضوع باعث به وجود آمدن اختلافاتی در این خانواده شده و سرانجام این عوامل باعث از هم پاشیدن خانوادهی محمد میشود.