قاراجاقیز (داستان کوتاه)
داستان حاضر به زبان ترکی برای نوجوانان به نگارش درآمده و حکایت دخترکی سیاه و زشت با نام «قاراجاقیز» است که دخترکان همسن و سالش با او دوستی نمیکنند. کودکی است جسور و مهربان که فقط پسربچهها از او نمیترسند. در زلزلهای، پدر و مادرش زیر آوار میمانند؛ اما قاراجاقیز نجات مییابد. یکی از زنان عشایر به نام «یاسمن» که زنی مهربان و دلسوز است، او را به چادرشان میبرد. همسر یاسمن، که مردی بداخلاق است، با آگاهی از موضوع، لب به شکایت میگشاید. یاسمن به او گوشزد میکند که قاراجاقیز میتواند برای آنها منبع درآمد خوبی در زمینة رقصیدن باشد. شوهر چون شخصی سودجوست، با ماندن دختر در چادرشان مخالفتی نمیکند. بعد از آن، یاسمن به قاراجاقیز رقص و نیز دایره زدن و آواز خواندن، میآموزد؛ به طوری که طی دو سال، همه او را میشناسند. در روزی از روزها، در حالی که قاراجاقیز در رودخانه بازی میکند، ناآگاه سیلی خروشان از راه میرسد و او با خطر مرگ روبهرو میشود. اتفاقاتی که پس از این به وقوع میپیوندد، ادامة داستان را شکل میدهد.