دخالتهای آقای سوت صورتی
روزی آقای سوت صورتی به دهکدة درختهای کوچک رفته بود. او میخواست برای گربهاش ماهی بخرد، برای همین به بازار رفت. اما دریافت صاحب مغازهای که ماهی و جنسهای دیگر میفروشد، کمفروش است و مردم را فریب میدهد. به همین دلیل او از توان نامرئی شدنش استفاده و صاحبان مغازه ـ «تام تویستی» و همسرش ـ را مقابل مشتریها کلافه کرد و از کارشان ترساند؛ به طوری که هر دو پا به فرار گذاشتند و برای همیشه از دهکده رفتند. آقای سوت صورتی باز هم توانست یک رفتار بد دیگر را اصلاح کند. کتاب حاضر مشتمل بر ماجراهای آقای سوت صورتی تحت عناوینی چون یک جشن عالی، آقای سوت صورتی و ترسوها، دخالتهای آقای سوت صورتی، و آقای سوت صورتی و تخممرغها است.