رهایی روی نقطه صفر
داستانهای فارسی - قرن 14
زن و مردی با عبور از دوره بیخانمانی از دو اقلیم متفاوت، در میانسالی در مسیری مشترک قرار میگیرند تا با آموزههای یک کولی پیری که حالا در قید حیات نیست، در چالشهای پیشرو شاید سرانجام، راه رهایی از روی نقطه صفر را بیابند... . در بخشی از این رمان میخوانید: «قانون هستی بدون لبه است پس تو هم دایره باش و بچرخ و گرنه لبههات در مسیر زندگی مُدام به موانع میگیره، ذرهذره ازت کَنده میشه، درد میکشی و انرژی از دست میدی، هر وسواسی یه جور لبه است. هر تعصب و گیری که به خودت و دیگران داری! گیر نکن... مثل چرخ...».