شمع راه
ادبیات فارسی - مجموعهها
ناصر برای دفاع از مملکت و ناموس ملت به جنگ رفته است و زمانی که از جبهه برمیگردد، باز حال و هوای غریب جبهه و صفای رزمندهها، او را به سوی خود میکشاند. مادر، برای او دختری به نام نرگس را در نظر گرفته است، ولی ناصر به علت اطمینان نداشتن از بازگشت، نامهای به نرگس مینویسد و از او حلالیت میطلبد و میخواهد که منتظرش نماند. ناصر در یک عملیات موجی میشود و زمانی که به خانه و اجتماع برمیگردد، از برخورد مردم که او را دیوانه و مریض میخوانند، غمگین است. کسی به او به علت موجی بودنش کاری نمیدهد و او با اصرار خود و رضایت مادر به آسایشگاه میرود. نویسنده در این کتاب از درد مردم مینویسد؛ از چهرة خستة پیرمردی تنها، چشمان پرالتماس کودک تالاسمی، گریههای شبانة دختر عاشق و از فداکاری و ایثار مردمی که برای دفاع از مملکت ایثار کردهاند.