اکنون کجایی؟
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
خانوادة مکنزی در آپارتمانی واقع در سالن پلیس زندگی میکنند، چارلز مکنزی، پدر خانواده، در حادثة توین یاورز یازدهم ستامپر کشته شده است و چارلز مکنزی پسر، «مک»، ده سال است که به طور ناگهانی ناپدید شده و از آن پس هرگز دیده نشده است. اما هر سال در یکی از ساعات روز به مادر تلفن میزند و ضمن تبریک به مادر خود اطمینان میدهد که زنده و سالم است و قول میدهد که روزی بازمیگردد. ناپدید شدن او خانواده را دچار وضع روحی مهارناپذیری کرده است. کرولاین، خواهر مک، به پیروی از وی که زمان بودنش بهترین دوست، و برادری بیعیب و نقص برای او بود، به دانشگاه کلمبیا رفته و پس از اخذ مدرک وکالت دعاوی، در دادگاه واقع در سنترانسریت در منتمهن، کارمند قاضی حقوق مدنی شده است. کرولاین در محاکمة تلفنی هرسالة مک، او را تهدید کرده که پیدایش خواهد کرد. روزی یادداشتی از مک به دست کشیش عالیمقام کاتولیک دوون مکنزی عموی کرولاین میرسد که در آن نوشته شده است که به کرولاین بگویید نبایستی به دنبال من بگردد. چه رازی در این داستان ناپدید شدن نهفته است، ماجرایی است که در این کتاب میخوانیم.