سیاه کلاغ
روزی روزگاری در میان کوههای بلند و پوشیده از برف، روستایی بود که زمستانهای سرد و تابستانهای گرم و باطراوتی داشت. در آن روستا، در میان پرندگان، گنجشک کوچکی بود که تمام فصلهای سال را در آن روستا زندگی میکرد. تا اینکه در یک روز گرم تابستان سیاه کلاغ به روستا میآید. سیاه کلاغ با وعدة این که همیشه کنار گنجشک کوچولو میماند توانست از میوههای آن روستا استفاده کند و تابستان خوبی را بگذراند. گنجشک هم از این که یک دوست برای روزهای سرد و گرم سال پیدا کرده بود بسیار خوشحال بود. سیاه کلاغ تمام تابستان از گردوهای روستا خورد و از محبتهای گنجشک کوچولو بهرهمند شد، اما او طاقت سرما را نداشت و در آخر گنجشک کوچولو را در روزهای سرد تنها گذاشت. کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی تخیلی دربارة پرندگان است که برای کودکان گروه سنی(ب) به نگارش در آمده است.