چشمهایش میخندید: خاطرات شهید حمید احمدی
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - شهیدان - خاطرات / شهیدان - ایران - بازماندگان - داستان / احدی، حمید، 1341 - 1363 / شهیدان - ایران - بازماندگان - خاطرات
کتاب حاضر روایتی داستانی از خاطرات شهید سردار «حمید احمدی» است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. نویسنده این داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد. در داستان میخوانیم: «سرفههای خشک و پیدرپی امانم را بریده بود. رمقی برای کار کردن نداشتم. آثاری را خاموش کردم و گوشی که پنجره را باز گذاشتم. تنم در حرارت میسوخت. فکر کردم اگر بخوابم حالم بهتر میشود».