چهره مبهم
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر دربردارندة رمانی با موضوع تخیلی است. در خلاصة رمان آمده: در سالهای دور، جادوگری که محبوب اهالی جنگل و کوه بود، قسمتی از نیروی جادوییاش را به نوزادی بخشید. نوزاد به نام «خندهرو» شناخته شده بود و جادوگر به دلیل علاقمندی به کوه بزرگ، نیروی خود را به خندهرو بخشیده بود تا وقتی بزرگ شد و با نیروی جادویی به جنگل و نزد کوه آمد، کوه بزرگ از دیدن او خوشحال شود. خندهرو، بعد از بزرگ شدن، با نیرویی تبدیل به اسب بالدار شده و به نزد اهالی جنگل و کوه بزرگ میرفت. جادوگر تأکید زیادی بر مراقبت از خندههای خندهرو کرده بود. اما روزی اهالی جنگل و کوه بزرگ متوجّه شدند که لبخندهای خندهرو، نیمه شده و اندکی غم بر وی عارض شده است. همگی برای بازگرداندن لبخند خندهرو درگیر ماجراهایی شدند که در ادامة داستان آمده است.