دختر آگاممنون
داستانهای آلبانیایی - قرن 20م.
از بیرون صدای موسیقی، جشن، تکاپوی جمعیت و کشیده شدن پاها روی زمین شنیده میشد. آمیزه درهم و برهمی از انبوه مردم که در راه بودند تا راهپیمایی را آغاز کنند. شاید برای دهمین بار پیاپی، محتاطانه پرده را کنار زدم. در آنچه خیابان دیده میشد تغییری پیش نیامده بود. گرداب کُندی از سیل مردمی به سوی مرکز شهر در جریان داشت که پلاکاردها، دستههای گل و تصویر چهرههای اعضای حزب را درست مانند همانایی که سال قبل دیده بودم، بر امواج خود هم میکردند.