وقتی بابا کوچک بود: ناخنها و موهایش را مرتب کوتاه میکرد
یک روز هنگام بازی یکی از ناخنهایم شکست و پدر آن را برایم پانسمان و برای آرام کردن من یکی از خاطرات کودکیاش را بازگو کرد. پدر همیشه ناخنهایش را کوتاه میکرد و به همین خاطر موقع بازی به کسی آسیب نمیرساند. موهای او همیشه اصلاح شده و تمیز بود و به همین دلیل به راحتی شانه میشد و چون کودک تمیزی بود دوستان فراونی داشت. من با شنیدن این خاطرات چیزهای فراوانی آموختم و تصمیم گرفتم همیشه مثل پدر باشم. کتاب حاضر، جلد دوم از مجموعة «وقتی بابا کوچک بود...»، حاوی پارهای نکات بهداشتی برای کودکان در قالب داستان است.