نوح (ع)
نوح، پیامبر - داستان / قرآن - قصهها
هزاران سال پیش پیرمردی به نام "نوح" مردم را به خداپرستی دعوت و از بتپرستی نهی میکرد. اما بسیاری از مردم حرف او را قبول نکردند و او را دروغگو نامیدند. روزهای بعد نوح باز هم مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد، اما تنها تعداد کمی از مردم به حرفهای او گوش دادند. سالهای زیادی نوح همچنان مردم را به خداپرستی دعوت میکرد و میگفت: اگر دست از بتپرستی برندارید خداوند عذاب بزرگی بر شما نازل میکند. اما بتپرستان او را دروغگو مینامیدند. پسر نوح با نام "کنعان" نیز از کافران بود و به حرفهای پدرش ایمان نیاورد. بنابراین نوح دلگیر شد و کافران را نفرین کرد. خداوند به نوح فرمان داد تا کشتی بسازد و از هر حیوانی یک جفت (نر و ماده) به کشتی ببرد و سپس به او گفت زمانی که از تنور آب جوشید زمان عذاب الهی فرا میرسد. سرانجام عذاب الهی نازل شد؛ آسمان رعد و برق وحشتناکی زد، باران سیلآسایی درگرفت و از زمین آب جوشید.کنعان که حرف پدرش را گوش نکرده بود به همراه کافران در آب غرق شد. نوح و یارانش نیز پس از پایان عذاب در روی کوهی به نام جودی فرود آمدند و در آن سرزمین به راحتی زندگی کردند.