صد قصه، صد متل: آش نخورده، دهان سوخته
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 - مجموعهها / ضربالمثلهای فارسی - ادبیات نوجوانان
ضربالمثل «آش نخورده، دهان سوخته» روایت مردی است با نام «قربان» که در زمانهای دور در کمال و ادب زبانزد همه بود و هرکس مشکلی داشت به او مراجعه میکرد. روزی مردی روستایی از قربان خواست تا مشکل دختر و دامادش را حل کند. پس از رفع مشکل آن دو به وسیلة قربان، مرد روستایی قربان را برای صرف آش به خانهاش دعوت کرد و هنگام پهن شدن سفره و صرف غذا قربان ناگهان به دنداندرد مبتلا شد و دستش را جلوی دهانش گرفت. مرد روستایی نیز به تصور این که قربان آش را داغداغ خورد، گفت: آخر چرا عجله میکنی، ببین آنقدر عجله کردی که دهانت سوخت. قربان نیز که از خجالت سرخ شده بود گفت آش نخورده، دهان سوخته. این مجموعه حاوی قصه و مثلهایی با رگههایی از طنز است که ریشة فرهنگ اصیل ایرانی دارند. از جملة آنهاست: آش نخورده دهان سوخته؛ روغن ریخته را نذر امامزاده میکند؛ بشنو ولی باور نکن؛ آستین نو بخور پلو؛ و حساب استفادهاش را میکند.