آنکه ویران شده از یار
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، ماجرای زندگی جوانی به نام «شاهرخ» است که عاشق یکی از اقوام خود به نام «عهدیه» میشود. عهدیه، دختری لجباز، زیبا و مغرور است که ارث کلانی را از نامادریاش به دست آورده است. شاهرخ مصرّانه بر عشق خود اصرار میکند و سرانجام، با عهدیه ازدواج میکند. «شیرین» مادر شاهرخ، با دیدن عشق شاهرخ به عهدیه و بیتفاوتیها و آزارگریهای عهدیه، به مرور خاطرات گذشتة خود و عشق پاک خود به همسرش «غلام» میپردازد و در عین حال، شاهد کجروی عهدیه و پایدار ماندن شاهرخ بر عشق خود و سرانجام مرگ عهدیه و پیوستن زودهنگام شاهرخ به عهدیه در ابدیت است.