کسی مثل کسی نیست
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان، داستان مردی جوان را به تصویر میکشد، مردی با گذشتهای دشوار و دردی که به یکباره او را از اینرو به آنرو کرده است، دردی که کابوس شبهایش شده و خواب را از سرش ربوده است، درد از دست دادن! گذشتهای که خیلی زود پر کشید و خوشی نافرجامی که به سرعت به ناخوشی مبدل شد. دست از سر مرد که «سعید» نام دارد برنمیدارد، آنقدر که گاه و بیگاه سعید را به دل خود میکشاند، به آن روز دلنشین و متفاوتی که او را به سوی برگی نو از سرنوشت سوق داد و به چشمانی دریایی که ناگهان رعشه بر دلش انداخت... .