یلدا
داستانهای فارسی - قرن 14
«نیما» و «سیاوش» دو دوست صمیمی هستند که از بچگی با هم بزرگ شده و درس خواندهاند و حالا هر دو مهندس معمار هستند. نیما خواستگار «سیما» خواهر سیاوش است. سیاوش با شوخطبعی خود همة خواستگاران سیما را فراری داده و سیما نیز از این برخورد نیما اظهار خشنودی میکند. نیما و سیاوش روزهای خود را باهم میگذرانند. آنها با سه دختر که مبتلا به بیماری ایدز هستند آشنا میشوند و برای همدردی و کمک به آنها اقدام میکنند. «یلدا» دختر آقای «پرهام»، دوست خانوادگی خانوادة نیما، از آمریکا به ایران بازمیگردد، یلدا به سبک آمریکایی و با رسوم آنها بزرگ شده است. سیاوش دلباختة یلدا شده و از او خواستگاری میکند. روزی سیاوش متوجه میشود که یلدا دوباره به آمریکا بازگشته است و علت این بازگشت مبتلا بودن او به بیماری ایدز است.