جمشید شاه، پادشاه نوروز
فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - اقتباسها / داستانهای حماسی
کتاب مصور حاضر، داستانی حماسی اقتباسشده از شاهنامه است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ج) و (د) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم:« بهار میرفت و پاییز میآمد. امروز میرفت و شب میآمد. لبخند میرفت و گریه میآمد. ولی هنوز دو دختر «جمشید» شاه، «ارنواز» و «شهرناز»، اسیر و گرفتار ضحاک مار دوش بودند. «ضحاک» که به یاری اهریمن جانشین «جمشید» شاه شده بود، نمیتوانست پادشاهی کند و هر روز در گوشهای از ایرانزمین، گروهی علیه او شورش میکردند. از سویی دیگر، با دو ماری که از جای بوسههای اهریمن بر دوش او درآمده بودند، نمیتوانست به میان مردم برود».