زن چهل ساله (مادام دوبواری قرن بیست و یکم)
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
شباهتهای آشکار و پنهان کتاب خانم «کرو فریزر» با کتاب «مادام بواریِ»، «گوستاو فلوبر» قابل تأمل است. اگر مادام بواری در زمانه خود باعث شد تا خالق او به اتهام تلاش برای ترویج شهوتپرستی و سست کردن مبانی اخلاقی کلیسای کاتولیک فرانسه، به دادگاه احضار شود، امروز در دهه اول قرن بیستویکم، خالق «کارلا تردسکنت»، «خانم کَرول فریزر»، به خاطر عبرتآموز بودن حکایتش نویسندهای مسئول و هوشیار معرفی میشود که آگاهانه سعی دارد ارزشهای گمشده در مهِ مدرنیسم و پسامدرنیسم را به جامعه بازگرداند و با هشدارهای دلسوزانه خود خانوادهها را از فروپاشی بازدارد. درواقع او با بیان خطاهای زنان و مردانی که به بهانه فرهیختگی و روشنفکری و با شعار «برو آنجا که دلت میگوید»، به جنگ وفاداری و خویشتنداری رفتهاند و آوارگی و پریشانی روح برای خود و نسل جدید فراهم آوردهاند، همه تلاش خود را به کار گرفته است تا گرما و پناه قدیمی را به چهاردیواری قلبها بازگرداند. عنوان اصلی رمان «کرو فریزر»، «A Little Learning» است که میتواند تعبیر شود: «درسی کوچک» به معنای «ماجرایی عبرتآموز». عنوان کنایهآمیز این کتاب و درد مشترک قهرمان زن آن، کارلا تردسکنت با مادام بواری، اشاره کوتاه و پرمعنای مولانا را در ذهن خواننده تداعی خواهد کرد: «عشقهایی که از پیِ رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود». مادام بواری، تخیلات و تمایلاتی دارد که خارج از عرف جامعه آن زمان فرانسه است و درنهایت او را وادار به خودکشی میکند. کارلا تردسکنت، گرفتار همان تخیلات و تمایلات خام، از ترس تجربه نکردن عشق و زنده بهگورشدن در تداوم روزمرگی، مثل مادام بواری خطر کردن را برمیگزیند اما زمانی که رسوا و بدنام میشود از مرگ هم خبری نیست، زهدان او را نطفهی عشقی بیریشه پر کرده است که در صورت تولد، تجسم زنده ناکامیهای او در رسیدن به رؤیاهایش خواهد بود.