سایه روشن مثل زندگی (رمان)
داستانهای فارسی - قرن 14
در داستان حاضر، "محسن" که دانشآموز سال دوم راهنمایی است. به همراه داییجمشید راهی بندرعباس میشود تا با حمل اجناسی از قبیل تلویزیون و ضبط صورت ـ که برای فرد دیگری است ـ پولی عایدشان شود. داییجمشید در بازگشت از این سفر، محسن را تشویق میکند تا درس و مشق را رها کرده به این کار مشغول شود و به حقوق بازنشستگی پدر مرحومش دل نبند. اما محسن همان شب خواب میبیند که پدرش، راههای بیشماری را به او نشان میدهد که یکی از آنها به مسیری سرسبز با انتهای نورانی ختم میشود. محسن پس از این خواب، تصمیم میگیرد که به تحصیلات خود ادامه داده و شغل معلمی را در پیش گیرد.