سورنا و حباب مرگ
داستانهای فارسی - قرن 14
سورنا با هراس به پشت سرش خیره شد. در درخشش شعلههای سرخابی آتش نمیتوانست به خوبی در اطرافش را ببیند. با هر ضربهی سم اسب، زمین ترک بر میداشت و آتش از میان شکافها فوران میکرد. سپس زمین فرو میریخت و اگر او مهمیز نمیزد، ممکن بود هر دو بلعیده شوند. شعلههای آتش آن قدر نزدیک بودند که سورنا بوی سوختگی مژهها و ابروهایش را احساس میکرد.